تو به من می خندی
من به بودن تو می خندم
راه خیال به غیر تو را می بندم؟
زهی خیال باطل!
کاش زودتر می دانستم تو نخواهی بود
فردایش دیر نبود
دانستم خنده ی تو بر لب پوزخندی بوده به شوق دل دیوانه ی من
سنگ باید بود
دل را بند باید زد
دیگری را باید دید
سنگ باید بود
سنگ باید زد
تا که به فصل سرد تحمیل نرسیم
تا که دل سخت بماند برجا
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: